به گزارش مشرق، گرچه پرداختن به حماسه حسینی در شعر فارسی پس از روی کار آمدن صفویان و رسمی شدن مذهب شیعه در ایران اوج گرفت، اما مروری بر دیوان اشعار شاعران کهن پارسی نیز دلبستگی آنها به مصیبت عاشورا را نشان میدهد. از جمله اینکه مولانا در چهار غزل کلیات شمس و یک حکایت از مثنوی به حضرت امام حسین(ع) پرداخته است. معروفترین این غزلها، شهیدان خدایی است:
کجائید ای شهیدان خدائی
بلاجویان دشت کربلائی
کجائید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجائید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را در گشائی
کجائید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجائی
کجائید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجائید ای در مخزن گشاده
کجائید ای نوای بینوایی
مولانا درغزل 230 کلیات شمس نیز سروده است:
ز سوز شوق دل همی زند علا
که بوک در رسدش از جناب وصل صلا
دلست همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشت کربوبلا
شهید گشته بظاهر حیات گشته به غیب
اسیر در نظر خصم و خسروی بخلا
میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم
رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا
اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست
چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا
خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش
که نفس ناطق کلی بگویدت افلا
این شاعر همچنین در غزل 2102 همین کتاب گفته است:
چیست با عشق آشنا بودن
بجز از کام دل جدا بودن
خون شدن خون خود فرو خوردن
با سگان بر در وفا بودن
او فدائیست هیچ فرقی نیست
پیش او مرگ و نقل یا بودن
رو مسلمان سپر سلامت باش
جهد میکن به پارسا بودن
کین شهیدان ز مرگ نشکیبند
عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گریزی تو
ترس ایشان ز بیبلا بودن
ششه می گیر و روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن
در شعر حافظ هم تلمیحاتی از کربلا و عاشورا آمده است. از قبیل این شعر که
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه میسازم
در کتاب روح مجرد اثر مرحوم علامه آیتالله حسینی تهرانی آمده است: معمولاً در طهران، هر واعظی را که برای یک دهه برای منبر رفتن در مجلسی دعوت میکردند، در شب آخر وی را برای همان دهه از سال دیگر نیز دعوت مینمودند. در آخرین سالی که مرحوم دُرّی در قید حیات بود، یک شب از دهه محرّم (شب هشتم یا نهم) جوانی از ایشان قبل از منبر سؤال میکند که: مراد از این شعر چیست؟
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردیّ و او بجا آورد
مرحوم درّی میگوید: جواب این سؤال را در بالای منبر میدهم تا برای همه قابل استفاده باشد. ایشان در فراز منبر از قضیّه نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم، و داستان نان جوین خوردن امیرالمومنین علیهالسّلام را در تمام مدّت درازای عمر بیان مینماید، و حتّی اینکه آن حضرت در تمام مدّت عمر ابداً نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد. مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیهالسّلام است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را تناول کرد. و مراد از پیر مغان حضرت امیرالمومنین علیهالسّلام است که در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد، و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید. این مجموع تفسیر این بیت بود که وی بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد. قبل از پایان سال، مرحوم درّی فوت میکند؛ و لهذا در سال بعد، در دهه محرّم در آن مجلس مَدعُوّی که باید حضور داشته باشد، نمیتواند شرکت
نماید.
درست در سال بعد در دهة محرّم در همان شبی که این جوان سؤال را از مرحوم درّی میکند، وی را در خواب میبیند که: مرحوم درّی به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آنطور پاسخ گفتم. امّا چون بدین عالم آمدهام، معنی آن، طور دیگری برای من منکشف شده است:
مراد از شیخ حضرت ابراهیم علیهالسّلام است، و مراد از پیر مغان حضرت سیّدالشّهداء علیهالسّلام؛ و مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، امّا حقیقت وفا را حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسّلام در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علیاکبر علیهالسّلام انجام داد. فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم درّی میآید و این خواب خود را بیان میکند. و معلوم است که با بیان این خواب چه انقلابی در مجلس روی داده است. شعر حافظ معنی اوّلیش معنی عامّ است؛ یعنی مراد از شیخ همان علمای ظاهرند که از باطن خبری ندارند، و معنی پیر مغان استاد اخلاق و عرفان است که رشته تربیت نفسانی بدست اوست؛ و مراد از وفا به وعده ننمودن شیخ و انجام وعده پیر مغان، پابند نبودن برخی از دستة اوّل به اصول اعمال و زهد از دنیا، و ملتزم بودن دسته دوّم به اصول تزکیه نفس و عدم توجّه به زخارف میباشد. امّا معنی دوّمی را که مرحوم درّی نموده بود، لطیفه استنباطی است که دقیقتر است؛ و با حفظ معنی اوّل جای خود را میتواند به خوبی نشان دهد. و امّا معنی سوّمی را که در خواب دیده است، دقیقتر از معنی دوّم میباشد؛ و با حفظ معنی اوّل و همچنین حفظ معنی دوّم که بجای خود صحیح میباشند، معنی خود را بهطور جالب و دلنشین اظهار میکند. و بنابراین، معانی متضادّی در شعر نیست؛ بلکه این معانی، تو در تو و باطن در باطن است. و همه اشعار حافظ از یک رموز خاصّی که حاکی از کنایات بدیعه و اسرار مخفیّه و معانی عمیقهای است حکایت مینماید.
حکیم سنایی غزنوی از دیگر شاعران توانای کلاسیک ایرانی است که مُبدع بیان مسائل فلسفی و اخلاقی در شعر است. او در کتاب حدیقهًْالحقیقه مرثیهای را برای امام حسین(ع) و یاران باوفایش سروده است:
بَّذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
و آن تن سر بریده در گل و خاک
و آن غریوان به تیغ دلها چاک
و آن گزین همه جهان، کشته
در گل خون تنش بیاغشته
و آن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خویشتن اصرار
حرمت دین و خاندان رسول
جمله بر داشته زجهل و مقتول
تیغها لعل گون ز خون حسین
چه بود در جهان بَتَر زین شین
کرده آلزیاد و شمر لعین
ابتدای چنین بته در دین
حسن از زخم کرده سینه کبود
زینب از دیدهها برانده دو رود
عطّار نیشابوری شاعر معروف قرن ششم و هفتم هجری بود که در مورد عاشورا سرود:
کیست حق را پیمبر را ولی
آن حسن سیرت، حسین بن علی
آفتاب آسمان معرفت
آن محمد صورت و حیدر صفت
نه فلک را تا ابد مخدوم بود
زآن که او سلطان ره معصوم بود
آن چنان سر را که بُرّد بی دریغ
کافتاب از درو آن شد زیر میغ
گیسوی او با به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد
کی کنند این کافران با این همه
کو محمد؟ کو علی؟ کو فاطمه؟
صد هزاران جان پاک انبیاء
صف زده بینم به خاک کربلا
در تموز کربلا تشنه جگر
سر برید زشتی چه باشد زین بَتَر
با جگرگوشه پیمبر این کنند
وانگهی دعوی داد و دین کنند
کمالالدین اصفهانی معروف به «خلاق المعانی» در مورد
امام حسین(ع) سروده است:
چون محرم رسید و عاشورا / خنده بر لب حرام باید کرد
وز پی ماتم حسین علی/ گریه از ابر وام باید کرد
لعنت دشمنانش باید گفت/ دوستداری تمام باید کرد
صائب تبریزی یکی از بزرگترین شعرا و استاد «سبک هندی» است. مهارت عمده وی در غزل و تکبیتهایش است. سخنش استوار و پرمعنا و مشحون از مضمونهای دقیق و افکار و تمثیلات لطیف و دلکش است. در ذیل قطعهای از وی راجع به امام حسین(ع) را با هم میخوانیم: مظهر انوارِ بانی حسین بن علی آن که خاک آستانش دردمندان را شفاست
ابر رحمت، سایبان قبه پر نور او
روضهاش را از پر و بال ملائک بوریاست
دست خالی برنمیگردد دعا از روضهاش
سائلان را آستانش کعبه حاجت رواست
با لب خشک از جهان تا رفت آن سلطان دین
آب را خاک مذلّت در دهان زین ماجراست
چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر
تا قیامت سجدگاه خلق مهر کربلاست
آن که میشد پیکرش از بوی گل نیلوفری
چاک چاک امروز، مانند گل از تیغ جفاست
چرخ از انجم در عزایش دامن پر اشک شد
تا به دامان جزا، گر ابر خون گرید رواست
مدحش از ما عاجزان صائب بود ترک ادب
آن که ممدوح خدا و مصطفا و مرتضاست